سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صادق هدا یت (شنبه 85/9/25 ساعت 2:13 عصر)

                                                                                                                                                                                               کتابی که امروز مورد نقد است، کتاب بوف کور، نوشته‌ی صادق هدایت است. این نسخه‌ی اول کتاب، چاپ سال 1332 و از انتشارات امیر کبیر است. یعنی نسخه‌ی اصلی است.
کتاب بوف کور قبل از سال 1316 نوشته شده؛ یعنی صادق هدایت این کتاب را تقریباً در سال 1315 نوشته و در سفر یکساله ای که به اتفاق کارمند سفارت رایزنی ایران در هند به هندوستان می‌رود، در آنجا خودش به صورت پلی کپی آن را تکثیر می کند و به دوستان و آشنایان می دهد. او حتی جرأت نمی کند آن را با خود به ایران بیاورد؛ چون فکر می کرده که اگر این کتاب را با خود به ایران بیاورد، ممکن است برایش دردسر و مشکل ایجاد شود که در واقع آن‌طور که او تصور می کرد نبود.
بعدها در دهه 20 که حکومت رضاخان سقوط می کند، یک آزادی نسبی بر جامعه حاکم می شود. در زمان اشغال کشور توسط قوای متفقین، این کتاب به عنوان پاورقی در روزنامه ایران که روزنامه ای دولتی بود چاپ می شود و بعدها به صورت کتاب منتشر می شود.

بوف کور در زمان حیات صادق هدایت، کتاب کم فروشی بوده است و زمانی هم که چاپ می شود، چندان مورد استقبال قرار نمی گیرد. بعدها یک سری عوامل و نیز نوع مرگ صادق هدایت باعث می شود که آثار او سر زبان ها بیافتد و مورد استقبال قرار گیرد.
از آن پس کتاب‌های او به چاپ های مکرر می رسد و مورد نقد های مختلف در داخل و خارج قرار می گیرد؛ تا امروز که صحبت این کتاب او همچنان در محافل عربی هم مطرح است. برای ورود به این بحث مقدمه دیگری هم لازم است؛ اول اینکه وقتی یک کتاب در طول مدت انتشار خود (تاکنون بیش از 70 سال از انتشار این کتاب گذشته) به زبان های مختلف خارجی ترجمه می شود و نویسنده او در این کشور جزء مشهورترین نویسندگان قرار می گیرد، نقدهای مکرری هم در مورد این کتاب چه توسط خوانندگان خارج از کشور و چه توسط خوانندگان داخل کشور نوشته می‌شود، این نقدها یا تفسیر ها خودبه‌خود تصویری از آن اثر در ذهن خواننده به وجود می‌آورد؛ به خصوص اگر بدانیم که تعدادی از این منتقدین تصمیم گرفته بودند که این اثر را به عنوان یک شاهکار به رسمیت بشناسند و کتاب و نویسنده‌ی آن را تا عرش بالا ببرند.
اما اگر منتقدی مثل بنده پیدا شود و حرف هایی متفاوت با حرف‌های بقیه بزند، در اینجا باید دو کار باید انجام دهد؛ اول باید ذهن ها را از آن تصورات مبالغه آمیز و احیانا غلط پاک کند و بعد شروع کند متن و عقیده‌ی خود را در ذهن ها بنویسد و بیان کند. بنابراین در اینجا منتقد یک وظیفه مضاعف پیدا می کند. این اولین مشکل است. دومین مشکل این است که بنده یک کتاب آماده‌ی انتشار دارم به نام راز شهرت صادق هدایت. در آن کتاب بیشتر به نقل از دوستداران و دوستان صادق هدایت، سعی کرده‌ام علل و عواملی را که باعث شهرت این نویسنده شده، دسته بندی و بعد تجزیه و تحلیل کنم. در اینجا به یک مورد آن اشاره می‌کنم. خود صادق هدایت، به نقل از دوستدارانش، از اینگونه شهرت‌ پیدا کردن‌ بیزار بود و آن را به تمسخر می گرفت. بعضی از دوستانش مثل خانلری که از مشاهیر ادبیات ایران بود و مدتی هم وزیر آموزش و پرورش در دوره محمد رضا پهلوی در دهه 40 بود یا شخصی مثل الف. فرزانه که از طرفداران صادق هدایت بود و کاملترین کتاب را در مورد هدایت نوشته که در فرانسه چاپ شد و در ایران هم ترجمه و چاپ شد، اینها خودشان هم گفته اند که این شهرت، شهرت مشکوکی بود که خود صادق هدایت از این شهرت به عنوان شهرت مشکوک یاد می کرد و اینکه مشخص بود که عواملی دست به دست هم داده اند و خواسته اند این شهرت را به وجود بیاورند.
نکته بعد اینکه حجم نوشته هایی که تابه امروز راجع به صادق هدایت چاپ شده، شاید دهها برابر حجم آثار خود او است. ما تا به امروز در ایران نویسنده ای نداریم که اینقدر راجع به او در داخل و خارج از کشور مطلب یا کتاب نوشته شده باشد که در این میان یکی دو مورد، نظرات مخالف بوده و بقیه نظرات موافق بوده و نظرات مخالف هم، نظرات مخالف مستند و محکم نبوده است و بیشتر جنبه های شعاری و احساسی داشته است.

در اینجا بهتر است کمی هم در مورد بیوگرافی صادق هدایت صحبت کنیم.
صادق هدایت در سال 1280 هجری شمسی در یک خانواده اشرافی رو به زوال در تهران متولد شد و در سال 1330 در پاریس به وسیله گاز به زندگی خود پایان داد؛ یعنی حدوداً 50 سال زندگی کرد.
پدرِ پدربزرگش از رجال دوره ناصری و مفسر کتاب افضل السفها و روضه الصفا نادری و بعضی آثار دیگر بود.
پدربزرگش یعنی جعفر قلی خان نیرالملک، رئیس مدرسه مشهور دارالفنون و مدتی هم وزیر علوم بود (بین سالهای 1275 تا 1283 به مدت هشت سال). از دیگر پست‌های او: مدیر موسسه نظام، رئیس معارف استان فارس، حاکم مراغه، رئیس هیئت شیلات، مدیر کل ثبت اسناد و املاک و مدتی هم رئیس الوزراء حاکم وقت بود.
پدر صادق هدایت، یعنی هدایت قلی خان اعتضاد الملک، در زمان قاجار مناصب بالایی داشت؛ سالها حاکم شهرهای مختلف بود. مشاور نخست وزیران دولت قاجار بود و سالها مدیر کل ادارات و سازمان های بزرگ بود. با سقوط دولت قاجار و روی کار آمدن دولت پهلوی، منصبی در حد دولت قاجار به او ندادند، ولی باز هم جزء مدیران مهم دوران محمدرضا پهلوی بود.
مادر هدایت زیورالملوک نام داشت. دختر مخبرالسلطنه بزرگ و نوه اعتضاد الملک بود.
برادر بزرگ صادق هدایت، یعنی محمود هدایت، حقوق‌دان بود. البته در زمان رضاخان نخست وزیر و معاون دیوان عالی کشور بود.
برادر دیگرش عیسی، از افسران ارتش رضاخان بود؛ او سرلشکر و رئیس دانشکده افسری رضاخان بود.
مخبرالسلطنه پسر عموی صادق هدایت، در سالهایی که هدایت بورسیه شده بود و در اروپا مشغول به تحصیل بود، نخست وزیر رضاخان بود.
درواقع در بعضی تذکره ها نوشته اند که به خاطر نفوذ خانواده‌اش در دستگاه دولتی بود که هدایت بورسیه گرفت و در اروپا مشغول به تحصیل شد. مخبرالسلطنه پسرعموی صادق هدایت، همان کسی بود که نهضت خیابانی را در آذربایجان متلاشی کرد.
شوهر خواهر هدایت، سپهبد علی رزم‌آرا، نخست وزیر دولت محمدرضا بود که به علت کارهایی که انجام داده بود، توسط فدائیان اسلام مهدور ‌الدم اعلام شد و پس از مدتی اعدام انقلابی شد.
خلاصه اینکه در کل، در طایفه هدایت، مدیر و سرلشکر و وزیر زیاد بود؛ این را محمد علی همایون کاتوزیان در کتاب صادق هدایت از افسانه تا واقعیت می گوید. بنابراین دیده می شود که صادق هدایت در یک خانواده اشرافی روبه زوال، ولی بانفوذ که هم دررژیم پهلوی و هم دررژیم قاجار دارای مناصب بودند زندگی می‌کرد.

صادق هدایت مدتی در دارالفنون درس خواند، ولی به علت ناراحتی چشم مدتی ترک تحصیل کرد. بعد در مدرسه مسیحی تهران تحت نظر کشیشان و مدرسان فرانسوی ادامه تحصیل داد. (البته بیشتر کسانی که در تاریخ معاصر ما به عنوان پیشروان شعر نو و داستان نو و شخصیت های مشهور جهانی مطرح شده اند، عمدتاً فارغ التحصیل این مدارس و از خانواده‌های مرفه بودند.) هدایت در سال 1305 یعنی در 25 سالگی جزء محصلین اعزامی با بورسیه دولت، به بلژیک سفر کرد. در آنجا چند رشته عوض کرد و در کل، در تحصیل موفق نبود و طی نامه نگاری های زیادی که با اقوام خود در ایران کرد، اصرار داشت اورا به فرانسه منتقل کنند. خانواده اش هم به دلیل نفوذی که در دربار داشتند، او را به فرانسه اعزام کردند و در آنجا در رشته‌ی دیگری شروع به تحصیل کرد که در آن هم موفق نبود و کلاً از حد دیپلم در زمان خودش فراتر نرفت.
یک بار در فرانسه خواست خودش را در دریاچه بیاندازد و غرق کند که موفق نشد.
پس از مدتی به ایران برگشت و مدت محدودی مشغول به کار شد. پس از آن، حدود یک سال به هند رفت و در آنجا زبان پهلوی را آموخت و چند متن پهلوی و یک کتاب کوچک پهلوی را هم به فارسی ترجمه کرد. در سال 1316 مجدداً به ایران برگشت و در بانک ملی استخدام شد، اما بعد از مدتی استعفا داد و به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.
بعد از مدتی در سال 1320، به عنوان مترجم در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول به کار شد. تا پایان زمانی که در ایران بود یعنی سال 1329، مشغول به همین کار بود که در اواخر سال 1329 برای خود کشی به پاریس رفت و درآنجا در 19 فروردین 1330، در خانه‌اش شیر گاز را باز گذاشت وخودکشی کرد و در گورستان مسیحیان در پاریس به خاک سپرده شد.

آثاری که از او منتشر شده عبارتند از :

1. انسان و حیوان: کتاب ابتدایی و ضعیفی بود که در همان بیست و سه سالگی آن را چاپ کرد.
2. فواید گیاه‌خواری: در 1303 در برلین آن را چاپ کرد.
3. نمایشنامه پروین دختر ساسان و نمایشنامه کوچک افسانه آفرینش: که در سال‌های 1308 و 1309 به صورت دو کتاب مستقل بود.
4. زنده به گور: اولین کتاب داستانی است که در سال 1309 به چاپ می رسد؛ یعنی در بیست و نه سالگی صادق هدایت.
5. سه قطره خون: در سال 1311.
6. سایه روشن: مجموعه داستان در سال 1312.
7. نیرنگستان: مجموعه ای از آداب و رسوم خرافی مردم (به تعبیر خود او) در سال 1312.
8. نمایشنامه مازیار: در سال 1312.
9. علویه خانم: مجموعه داستان در سال 1312.
10. ترانه های خیام: که همان دیوان خیام است با یک مقدمه ای که هدایت نوشته در سال 1313.
11. مستطاب وقوق سهاب: مجموعه طنز روزنامه ای در سال 1313.
12. سگ ولگرد: مجموعه داستان در سال 1321.
13. ولنگاری: مجموعه طنز در سال 1323.
14. حاجی آباد: داستان بلند در سال 1324.
15. توپ مرواری: در سال 1327.
16. بوف کور: در سال 1315 در هند.

هدایت همچنین در سالهای 1327 و 1329 با کمک حسن قائمیان که دوست صمیمی او بود، آثاری از کافکا را ترجمه کرد و مقاله ای هم به نام پیام کافکا نوشت. بعضی آثار هدایت بعد از مرگش به زبان های عربی، انگلیسی و فرانسوی ترجمه و چاپ شد.

اما بوف کور اثری است چند لایه و نسبتاً دارای جنبه های پیچیده و تاثیر پذیر و در طول سالیان متمادی نیز نقدهای متعددی روی آن شده و هرکس که بخواهد نقد جدیدی روی آن کند، حتما باید نقدهای قبلی را جواب دهد و اگر چیز جدیدی هست، بگوید. به قول جلال آل احمد اگر کسی بخواهد آن را نقد کند، نقد آن باید به اندازه خود کتاب باشد. کتابی است حدوداً در 128 صفحه و نقدی که من روی آن نوشتم، تقریبا 250 صفحه می شود.
بوف کور به قول غربی ها یک رمان کوتاه است. مکان وقوع داستان، شهر ری است که البته اشاره ای به زمان وقوع داستان نمی شود. مفسرین می گویند زمان رضاخان است.
شخصیت مهم داستان، مرد جوانی است که راوی داستان است و تا آخر داستان، نه سن و سالش معلوم می شود و نه شخصیتش؛ چون خودش صحبت می کند و شغلش هم نقاشی روی قلمدان است. این نقاش روی قلمدان ها به یک صورت نقاشی می کشد؛ یک جوی آب هست که یک طرف آن پیرمردی نشسته و شالی بسته و ریشی داردو طرف دیگر جوی آب دختر جوانی است با چشمان سیاه که خم شده و شاخه گلی به این پیرمرد می دهد. او این نقاشی را در همه قلمدان ها می کشید. این مرد به علت تعارضی که با محیط اجتماعی اطراف خودش دارد، منزوی شده و در خانه ای در بیرون از شهر زندگی می کند.
خصوصیت عمده این مرد که باید در بحث شخصیت پردازی به آن اشاره کرد، تعارض بین دو دنیا است. یک دنیای درونی که در این دنیا این مرد عاشق یک زن اثیری (غیرخاکی) است و در عالم خودش یک زن اثیری دارد و به شدت عاشق او است و همان زنی است که روی قلمدان ها می کشد؛ ولی در عالم بیرون دچار خشونت است. آن گلی هم که در نقاشی، دختر به پیرمرد می دهد، گل نیلوفر است.
پستوی اتاق او یک روزنه دارد که روزی از آن روزنه چشمش به صحرای بیرون خانه اش می افتد که در آنجا مردم برای تفریح به سیزده بدر آمده بودند و در آنجا همان چیزی را که در روی قلمدان ها می کشید می بیند و مجذوب زیبایی آن زن می شود. بعد از آن روز، هرچه آن دختر را جست جو می کند نمی یابد. بعد از دو ماه و چهار روز جست‌وجو که از گشتن به دنبال آن دختر خسته می شود، ناگهان همان زن را روی سکوی خانه اش می بیند. زن با او وارد خانه می شود وروی تخت او دراز می کشد و به خواب می رود. آن مرد شراب زهرآلودی را که از مادرش که زنی رقاصه بود به او به ارث رسیده، در حلق زن می ریزد. پدرش یک تاجر بود که در سفری که به هند می رود، با این زن رقاصه ازدواج می کند و حاصل این ازدواج هم این پسر می شود. این پسر نزد عمه اش بزرگ می شود که دختر عمه ای هم دارد. در داستان، راوی از زن خودش متنفر است؛ چون این زن با همه هست، ولی با شوهر خودش نیست. به هرحال او زهر را به آن زن می دهد و می بیند که پس از مدتی، از بدن آن زن کرم بیرون می‌آید؛ البته با جسد زن هم معاشقه می کند. بعد آن جسد را قطعه قطعه می کند و در چمدان می گذارد و می خواهد اورا در بیرون دفن کند. ناگهان پیرمردی را می بیند که سوار گاری است و شبیه همان پیرمردی است که در نقاشی هایش می کشد و انگار پیرمرد می داند که او می‌خواهد چه کار بکند. پیرمرد او را با خود به یک جای دور می‌برد و برای او یک گور می کند؛ یک گلدان هم پیدا می کند که اثری باستانی است و آن را به راوی هدیه می کند و خودش می رود؛ آن مرد، جسد زن را دفن می کند و از آنجا به سوی خانه‌ی خود به راه می افتد. اما در بین راه، مسیرش را گم می کند و آن پیرمرد به کمک او می آید و او را به خانه اش می رساند. آن پیرمرد خنده های وحشتناک و قیافه ای ترسناک داشت.
وقتی به خانه اش می آید، احساس وحشت می کند؛ در فاصله ای که منتظر است گزمه ها بیایند و او را دستگیر کنند، تصمیم می گیرد خاطراتش را بنویسد. داستان دو قسمت است؛ در حین اینکه او می خواهد داستان خود را بنویسد، به گذشته های دور سفر می کند و تبدیل می شود به مردی که در قرن ها پیش، مثلا در زمان عباسیان در ری زندگی می‌کرده.

این خلاصه‌ای از داستان بود. حال باید اثر را نقد تطبیقی کنیم.
در نقد تطبیقی که شاخه ای از نقد است، اثر با آثار همزمان یا پیش از خودش مقایسه می شود؛ تا سنجیده شود که میزان تاثیر پذیری این اثر از دیگر آثار چقدر بوده و یا چقدر برروی آنها تاثیر گذاشته است. این گونه سنجش ها می‌تواند با دقت میزان خلاقیت و نوآوری نویسنده را در اثر مشخص کند.
بوف کور به نظر اکثر نقدکننده های آثار هدایت، از آثار دیگری متاثر بود. هم از آثار قبلی خود هدایت که گفته می شود آنها مقدمه این اثر بودند، هم از بعضی آثار و هم از برخی مکاتب ادبی غربی. من این نقل قول ها را براساس روایاتی که خود آنها بیان کرده‌اند می‌گویم. البته باید توجه داشت که اگر میزان تاثیر پذیری یک اثر از آثار ماقبل خودش بیشتر باشد، آن اثر را اقتباسی می گویند و در نهایت اگر نویسنده مآخذ خودش را ذکر نکرده باشد آن را سرقت ادبی می‌گویند. امروزه در محاکم قضایی، سرقت ادبی محاکمه دارد. مجموعه آثاری که بوف کور از آنها اقتباس کرده، کتابهای خود صادق هدایت مثل داستان های کوتاه سه قطره خون، زنده به گور و... است.

گفته می شود بوف کور از داستان هوسباز که نوشته خود هدایت است متاثر است.
انورخامه ای، از دوستان گذشته صادق هدایت می گوید، هیچ شباهتی بین بوف کور و داستان های دیگر صادق هدایت نیست؛ مگر سه قطره خون و زنده به گور که خود این داستان ها هم با دیگر کتابهای او شباهتی ندارند و هر سه کتاب از زبان اول شخص مطرح می شود.
خانم سیمین کریمی، از کسانی که راجع به صادق هدایت مقالاتی نوشته می گوید، استفاده از عناصر شعری و پرداخت داستانی دارای لایه های متعدد با ساختار ویژه، با کتاب سه قطره خون در کارهای هدایت شروع می شود و بقیه داستان هایش، واقعیت‌گرایی معمولی است که در بوف کور به اوج زیبایی خود می رسد.
آذر نفیسی که از دیگر منتقدان خاص آثار موج نو می گوید، سه قطره خون یا بوف کور، با دریافت حس و جوهر یک تجربه ذهنی توانسته است این تجربه را به صورت عینی ارائه دهد که بیشتر منظورش تجارب درونی است. راویان هر دو داستانش (بوف کور و سه قطره خون) مریض احوال هستند، ولی می خواهند بنویسند. در هر دو کتاب، راوی داستان می خواهد با دیگران تماس برقرار کند و ریشه بیماریش نیز تنهایی است. دیگران هم به این نکته اشاره کرده‌اند.

داستان هوسباز داستانی است که هدایت در فرانسه می نویسد و همانجا هم به چاپ می رسد. داستان از این قرار است که یک زن به نام فیلیسیا که اروپایی است، در یک پانسیون اقامت می کند؛ روبه روی این پانسیون، یک پیرمرد - مثل همان داستان بوف کور – زندگی می‌کند که راوی عاشق این زن می شود؛ ولی این زن به او اعتنا نمی‌کند؛ اما به آن پیرمرد جواب می دهد. نهایتاً پیرمرد می میرد و راوی به سراغ فیلیسیا می رود و با او به معاشقه می پردازد؛ به محض اینکه فیلیسیا را در آغوش می گیرد، ناگهان روح پیرمرد در قالب یک خفاش وارد می شود و بین این دو فاصله می اندازد.

 





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 1369 بازدید
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •